یکی از چیز هایی که منو همیشه اذیت میکنه این جمله ی "هنر نزد ایرانیان است و بس" هستش
یعنی کلا , دیگر تمدن های شرق و غرب از هنر در حد دبه ی خیار شور درک دارن و هنر فقط
در ما تبلور کرده و ما صاحبشیم و بس
این توهم ها رو اگر بشه از مغز ملت حذف کرد خیلی خوب میشد
ما در ادبیات و معماری حرفی برای گفتن داشتیم تاکید میکنم داشتیم و در بیشتر رشته های هنری کاره ای نیستیم
تنها نقاش بنام ایرانی کمال الملک بوده که شهرت جهانی داره بقیه وجهه ی جهانی ندارن
حالا از اروپا اگر بخواهیم نقاش نام ببریم فقط از اسپانیا ببین چند نفر درمیان
پیکاسو , سالوادور دالی , گویا و خیلی نقاش های گنده ی دیگه
اگر در حیطه ی موسیقی یا نوازندگی یک یا دو نفر داریم از ملل دیگه چند نفر داریم ؟
در ملل غرب یا شرق صد ها نوازنده و موسیقی دان داریم که جایگاه جهانی دارن
تا اونجا که میدونم در مجستمه سازی هیچی نیستیم
این عکسی که اینجا گذاشتم یکی از کار های "لورنزو برنینی" هستش
جنس کار سنگ مرمر یک پارچه هستش .
یعنی اون مردی که پیکره ی زن رو در اغوش گرفته و خود زن از یک سنگ تراشیده شدن و جدا از هم نیستن
به کیفیت و آگاهی و تواناییه هنرمند در تراش دادن این پیکره وقتی بیشتر پی میبرید که به انگشت ها و پارچه بیشتر دقت کنید
بینهایت دقیق بی نهایت ظریف و بینهاید درست "از نظز آناتومی" هستش .
کِی ؟ چند صد سال پیش !
با چی ؟ با چکش و قلم !
بنظر شما ما مجستمه سازی در این حد داریم که میگیم هنر نزد ایرانیان است و بس ؟