با تشکر از علی،احمد و بهنام عزیز که همگی به من لطف داشته و در راستای گسترش مکینتاش بسیار مفیدتر از من عمل کرده اند
همه مدیران سایت خاطره گفته اند غیر از من! شاید چندان هم مناسب نباشد که خاطره ای تعریف کنم چون من در حقیقت کاربر واقعی مکینتاش نیستم و شاید هرگز نشوم! از شبیه سازی سیستم 7 شروع کردم تا به Mac OS X رسیدم! اما هیچ وقت کاربر واقعی نبودم.برای اولین بار نام اپل را از پدرم شنیدم.وقتی 7 سالم بود کامپیوتر 386 معمولی داشتیم و من هیچ چیز از کامپیوتر نمی دانستم! از داس خوشم نمی آمد و رابط ویندوز 3.1 هم به نظرم زشت بود! در این زمان گاهی به مغازه ها می رفتیم و دیسکت حاوی برنامه یا بازی برای داس می خریدیم و به خانه بر می گشتیم و من حتی نمی دانستم که بهتر است یکبار آن دیسکتها را با ضد ویروس چک کنم! یکبار از جلوی مکانی گذشتیم (که به گمانم محل سابق سیبستان بود) و پدرم به من گفت راستی ما چرا کامپیوتر اپل نخریدیم؟ من هم از همه جا بی خبر به اینکه نام شرکتی سیب است خندیدم
گویا پدر من که در صنعت مخابرات فعالیت می کرد در گذشته برای خرید کامپیوتر با نمایندگی اپل در ایران یعنی سیبستان آشنا شده بود.رییس این نمایندگی مثل اینکه فردی فرانسوی بود که به گفته پدرم بسیار شیرین فارسی صحبت می کرد و همین شیرین صحبت کردنش باعث بازشدن روی بعضی جاها و خواسته های نامعقولشان و نا امیدی او و منتفی شدن سیبستان شد!
البته اینها را سالها بعد وقتی که تازه واقعا اپل را شناخته بودم ازش پرسیدم!علاقه من به سیستم عامل مکینتاش روز به روز بیشتر می شد اما آرزوی واقعی من امکان کار کردن با Mac OS X بود.هر راهی را مطالعه و تحقیق کردم اما هیچ راه درستی وجود نداشت! امکان خرید مکینتاش هم نداشتم... تا اینکه اینقدر درباره Mac OS X مطالعه کردم که دوست مکینتاش کارم یکبار سوالی در مورد غیب شدن Dock از من پرسید و آن موقع که بهش گفتم من 1 ثانیه هم با این سیستم عامل کار نکردم تازه فهمید من فقط مطالعه کرده بودم! بسیار خوشحال شدم که از اوایل سال 2004 با ارائه برنامه PearPC امکان نصب و راه اندازی Mac OS X برایم میسر شد. بسیاری از پیش زمینه های ذهنیم درست از آب درآمد و تعدادی هم بهتر از آن چیزی که تصورش را می کردم.کاربرهای مکینتاش شاید چون سختی پارتیشن بتدی BSD و Dependency Hell که گریبانگیر هر سیستم یونیکس است را تجربه نکرده اند آنطور که باید قدر اپل را نمی دانند! اما من به خوبی به هنر اپل ایمان آوردم.از آن روز تمام سعیم را برای گرفتن بهترین نتیجه از PearPC انجام دادم و پس از مدتی توانستم امکانات اینترنت را هم فعال کنم و مقداری بهبود در سرعت برنامه بدهم و روزی چند ساعت با Mac OS X کار کنم تا زمانی که PearPC کم بیاورد و crash کند!! سرعت پایین PearPC بر روی Athlon XP 1700 من شاید برای هیچکس قابل تصور نباشد اما من از همین کندی هم نهایت لذت را می برم تا زمانی که مکینتاش واقعی بخرم.تا آن روز هر روز چندین بار CVS برنامه PearPC را زیر و رو می کنم و افراد زیادی را به استفاده از PearPC و آشنایی با دنیای اپل جلب می کنم.
اما آشنایی من با ایرماگ توسط گوگل انجام شد! در پیامی نوشتم که خوب چرا شما از برنامه های بازمتن و رایگان مثل phpBB و PostNuke استفاده نمی کنید و انتظار هرچیزی را داشتم جز نامه ای با متحوای "علی جان این username و password ایرماگ را برایت فرستادم،من برای 1-2 هفته به سفر می روم!" نمی توانم بگویم که تعجب کردم ، خوشخال شدم یا وحشت کردم! بسیاری از کارهایی که برای ایرماگ انجام دادم برای اولین بار در تمام عمرم بود و اشکالات بسیار آن هم به همین خاطر بود و باگ ریپورت های بهنام در رفع این اشکالات بسیار کمک می کرد،علی صمدی هر کاری که از دستش بر می آمد انجام می داد و پشتکار او من را هم به حرکت می انداخت و هروقت کمی دلسرد می شدم پیامهای محبت آمیز و امیدوار کننده احمد انرژی تازه ای به من می داد! تجربه ایرماگ هم بسیار مفید بود هم به علاقه ام یعنی گسترش اپل کمک می کرد.در هر صورت من را به خاطر بی تجربگی و کمکاری هایم و به خاطر اینکه کاربر واقعی مکینتاش نیستم اما خودم را قاطی این جمع کرده ام ببخشید.
موفق باشید.