در آخرین کنفرانس AllThingsDigital یا D8 بود که جابز، در پاسخ به سوالی از والت مازبرگ، ازش پرسید که «فکر میکنی در اپل چند کمیسیون (گروههای تصمیمگیری در مورد پروژهها) وجود داره؟». بعد خودش جواب داد: «صفر. اپل مثل یک startup (شرکت تازه تأسیس) اداره میشه. در حقیقت، اپل بزرگترین استارتآپ دنیاست. در اپل، یک نفر مسئول ( in charge ) سختافزار مکینتاشه، یکی مسئول نرمافزار آیفون، یکی مسئول بازاریابی بینالمللی، ... . لازمهٔ همچین کار گروهیای، اعتماد مطلق به طرف دیگهٔ قضیهست و این که مطمئن باشیم که طرف دیگه، میتونه اون چیزی که قول داده رو سر وقت آماده بکنه.»
از ویژگیهای استارتآپها اینه (نقل از
http://www.macrumors.com/2010/08/03/app ... a-startup/ ) که مهندسینش، برحسب نیاز و با توجه به اولویت، از یک پروژهٔ کماهمیتتر به پروژهٔ پراهمیتتر میرن و همه هم همه چیز رو راجع به پروژه میدونند. در استارتآپها، تیمهای هزار نفری و صد نفری برای انجام یک کار معنا نداره و اون شرکت، در عوض یک تیم بزرگ، یک تعداد کمی مهندس بااستعداد و talented استخدام میکنه که کار رو انجام میدن. وقتی تعداد اعضای یک گروه زیاد میشه، اونها بجای این که به همدیگه سرعت بدن، از سرعت همدیگه کم میکنن.
بعنوان مثال، اخیراً بخاطر اهمیتی که بحث موبایل و سیستمهای عامل موبایل برای اپل پیدا کردهند، اپل تعداد زیادی از مهندسینش رو از پروژهٔ ساخت Mac OS 10.7 به پروژهٔ iOS 4.0 منتقل کرده بود و بهمین خاطر، در WWDC امسال، خبری از Mac OS X 10.7 ( که فکر کنم جتن گروبر گفته بود اسمش احتمالاً Lynx خواهد بود. ) نشد و بجای اون، تمام فوکوس اپل روی iOS بود.
این شیوهٔ مدیریتی اپل که تا حدی برخلاف اصول پذیرفتهشدهٔ مدیریتی دنیاست، فعلاً که خیلی خوب عمل کرده و میکنه. و من این شیوه رو خیلی بیشتر از روشِ به نظر من توهینآمیزی که شرکتهایی مثل مایکروسافت یا (سابقاً) آیبیام اجرا میکردند دوست دارم. برای مقایسه، بگذارید دو نمونه از روشهای بد مدیریتی در مایکروسافت رو بگم ( مورد سوم، میتونه پروژهٔ مزخرف و وحشتناک kin باشه که براحتی میتونه عنوان بدترین محصول تاریخ بشر رو کسب بکنه):
(اگر دیدید چیزهایی که من نوشتهم، با لینکها اندکی تفاوت داره، بخاطر اینه که نمیخواستم این پست طولانی بشه و جزئیات رو بگم.)
۱. مقالهٔ خندهدار (شاید هم گریهآور) زیر از وبسایت مطرح joel on software رو بخونید:
http://www.joelonsoftware.com/items/2006/11/21.html(مقاله رو کامل بخونید، خیلی قشنگ نوشته. من فقط به یک ذرهش اشاره میکنم.)
در مورد دکمههای Shut down در ویندوز ویستا صحبت کرده.
۹ گزینهٔ مختلف! و جالب اینجاست که برای خاموش کردن باید داخل منو برید! و در لپتاپها، تعداد این گزینهها ( بعلاوهٔ دکمههایی که معمولاً روی لپتاپ ها هستند) تعداد انتخابها رو به ۱۵ تا میرسونه. هر چقدر تعداد انتخابها بیشتر باشه، سردرگمیِ non-geek ـها بیشتر میشه. مثلاً چند نفر هستند که تفاوت Hibernate و Sleep رو بدونند؟ من که دقیق نمیدونم! این دو گزینه راحت میتونند با هم یکی بشن. دو گزینهٔ Switch User و Lock چی؟! مسخرهست. لاگآف هم با این دو تا یکیه.
همینجور ادامه میده، تا میرسه به این که میشه فقط دو گزینه رو بجای این ۹ ( یا ۱۵ ) گزینهٔ مختلف قرار داد:
(1) I am going away from my computer now
(2) I am going away from my computer now, but I'd like the power to be really off
خوب، حالا حدس میزنید این منوی وحشتناک، باید در کمتر از ۱۰ دقیقه درست شده باشه دیگه؛ وگرنه اگر روش بیشتر وقت میذاشتن، یک منوی خیلی بهتر طراحی میکردند. بهرحال، مایکروسافت، این غول تکنولوژی، هیچ وقت همچین اشتباهی نمیکنه دیگه. نه؟!
نه. متأسفانه، دیزاین این منو، توسط یک گروه ۸ نفره در طول بیشتر از سال ( یک ساااااال ) انجام شده. همراه این ۸ نفر، در مجموع ۲۴ نفر بطور مستقیم در طراحی این منو دخیل بودهاند و ۱۸ نفر دیگه غیر مستقیم.
این گروه ۸ نفره، هفتهای یک ملاقات داشتند تا راجع به جدیدترین پیشرفتهای پروژه(!) صحبت کنند و تصمیم بگیرند.
مقالهای که کدنویس این پروژه ( که الآن در گوگل مشغول بهکاره ) نوشته رو میتونید در آدرس زیر بخونید:
http://moishelettvin.blogspot.com/2006/ ... pfest.htmlمقالهٔ طولانیایه، اما ارزش خوندن رو داره. واقعاً باورش سخته، اما حقیقت داره. کامنتهای جالبی هم داره. همینطور، صحبتهایی که در لینک مطلب در دیگ (
http://digg.com/software/Vista_shutdown ... es_of_code ) شده هم خواندنیه.
این تیکهش هم جالبه:
We had a Mac [owned personally by a team member] that we looked to as a paragon of clean UI
۲. آهنگ شروع ویستا:
یک آهنگ ۴ ثانیهای. که هیچجوری هم نمیشه خفهش کرد (توی لپتاپها). این آهنگ ۴ ثانیهای، محصول ۱۸ ماه وقت یک گروه ۲۴ نفره بوده.
در وبلاگ فارسی زیر در این مورد نوشته:
http://1pezeshk.com/archives/2007/02/post_418.html(الآن که کامنتهای این پست رو خوندم، خندهم گرفت از این همه غلط املایی کامنتگذارها!)
و این هم به انگلیسی:
http://scobleizer.com/2006/08/24/the-st ... -in-vista/۱۸ ماه برای یک آهنگ ۴ ثانیهای! وحشتناکه. اپل هم برای آهنگ Chime اول، خیلی خیلی وقت گذاشته و تحقیقات کرده (در فیلم Welcome to Macintosh در این مورد کلی بحث شده و با سازندهٔ آهنگش هم مبسوط مصاحبه کردهن). اما نه دیگه اینقدر
بعضیوقتها شورش رو در میآرن.
ــــــــــ
چیزی که باعث شد این چند مورد رو بنویسم، خوندن مطلبی در مکرومرز بود (
http://www.macrumors.com/2010/08/03/app ... a-startup/ ) که گفتهبود برنامهٔ Remote برای آیفون، توسط ۱ نفر (!!!!) نوشته شده ( و نه توسط یک تیم ) و الآن هم اون یک نفر، مشغول کار در یک پروژهٔ دیگهست و برای همینه که این برنامه بروز نشده ( نه برای آیپد، نه برای Retina Display آیفون جدید، و نه رفع باگهایی که داشته). واقعاً جالبه. این برنامهٔ جالب، اجازهٔ کنترل iTunes از آیفون رو میده و واقعاً برنامهٔ کامل و قشنگیه.
یک نفر این برنامهرو نوشته! اگر باهاش کار کرده باشید متوجه میشید چه برنامهٔ بزرگیه. این رو با روش مایکروسافتی مقایسه کنید. همچین برنامهای، در مایکروسافت به حداقل ۲۵۰ نفر آدم و یک قرن زمان نیاز داشت
متن کامل مصاحبه اینجاست:
http://sachin.posterous.com/apple-is-ru ... ge-startup------
یک مثال دیگه از افراد خلاقی که تنهایی یک برنامه رو نوشتهن که نوشتنش در شرکتهایی مثل مایکروسافت، قرنها طول می کشیده، برنامهٔ MacPaint ـه که توسط بیل آتکینسن در طول مدت ۴ سال نوشته شده بود. اپل، سورس کد این برنامه رو مدتی قبل به موزهای اهدا کرد (
http://www.computerhistory.org/highlights/macpaint/ )؛ گویا شاهکاری بوده برای خودش. دونالد کنوت (که جزو معدود خدایان زندهٔ علم کامپیوتره) سورس اون رو از اپل درخواست کرده بوده بود؛ برای مطالعات جانبی هنگام نوشتن کتاب بسیار بسیار مشهورش The Art of Computer Programming که جزو کتابهای کلاسیک علم کامپیوتره (
http://www.edibleapple.com/apple-hands- ... ry-museum/ ) .
در مورد آتکینسن، جابز جملهٔ جالبی داره. روزی یک گزارشگر ازش میپرسه که این برنامهٔ Mac Paint، نوشتنش چند انسان/ساعت طول کشیده. جابز رو میکنه به آتکینسن و میگه «چقدر روش وقت گذاشتهای؟» و آتکینسن میگه ۴ سال. بعد جابز به گزارشگر میگه که ما ۲۴ انسان/سال روی این برنامهٔ فوقالعاده وقت گذاشتهایم. جابز میدونسته که یک سال کار آتکینسن، معادل کار یک سال ۶ برنامهنویس خبرهست(
http://daringfireball.net/linked/2010/0 ... w-macpaint ).
این، یکی از تفاوتهای بنیادین روش ادارهٔ این دو شرکته و نتیجهش رو در محصولات دو شرکت میتونیم ببینیم.