Behnam نوشته است:ماها اول باید بریم ادب و ادبیات را از رئیس فرهنگستان یاد بگیریم بعد بیایم اینجا قلمفرسایی کنیم.
http://www.honar.ac.ir/index.aspx?fkeyi ... sview=4967
Ilia نوشته است:امروز داشتم روی سایت بیبیسی اخبار را نگاه میکردم که این لوگو را نشان داد:
کلاس اول دبستان، نه فوقش دوم (چون مثلا بصورت خطاطی نوشته شده) باید بفهمد که این یک دندانه کم دارد.
هیچ رقم هم نمیشود به اسم اینکه کار گرافیکی کردیم دندانهٔ ی را عشقی حذفش کنیم. این تسنم است با دو تا نقطهٔ اضافی زیرش، یا تسیم با یک نقطهٔ اضافی بالا. هر چه هست تسنیم نیست!
خلاصه به اسم گرافیک یا نوآوری نمیشود غلط املائی به این واضحی را مرتکب شد.
…حالا نابغهای که این را درست کرده میگوید؛ ما کردیم و شد!
اطلاعات، ۱۳۵۳
اعضای یک خانواده در کرمان دیوانه شدند
در شب دوشنبه سیم خرداد در یکی از محلات شهر کرمان در یک خانواده حادثه رقتآوری رخ داد که هر شنونده حساس را متأثر مینماید. شرح اجمالی آن بقرار زیر است:
چند خانواده از مردم بواسطه گرمی هوا روی بام منازل خود آرمیده بودند یکمرتبه صداهای غیرطبیعی مختلف گریه و خنده [و] داد و فریاد جلب توجه آنها را مینماید. ناچار بر لب بام آن خانه گرد آمد[ه] وضع غریبی را مشاهده میکنند که اهل خانه، زن و مرد حرکات ناموزونی دارند: پیرمردی بسر و سینه خود میزند، بچه دوازدهساله در یکسمت مشغول قی کردن است، زن صاحبخانه بچه خود را میخواهد زنده زیر اجاق دفن کند. اجمالاً همسایهها بوحشت افتاده فورا پاسبان پست محله را خبر کرده. دو ساعت قبل از آفتاب آقای دکتر هرمز دیار پزشک شهربانی را در آنجا حاضر مینمایند. معلوم میشود که اهل خانه مسموم و دیوانه شدهاند [و] مشغول معالجه میشود. صبح زود آقای دکتر صدیق رئیس بهداری ایالتی و آقای دکتر عطائی رئیس بهداری شهرداری برای معاینه آنها حاضر میشوند. بعد از تشخیص مسمومین که بر اثر خوردن نانوره (هندوانه ابوجهل) بود آقای عطائی فورا از بهداری شهرداری پرستار و دوا و وسایل خواسته. بواسطه گرمی هوا و نبودن محل مناسب مبتلایان را به عمارت آتشکده زرتشتیان که نزدیک بود انتقال داده، بکمک پزشک شهربانی تا بعد از ظهر آن روز مشغول عمل شستشو دادن معده و پاره معالجات دیگر میشوند. با مراقبت تا صبح روز بعد مسمومین را از خطر هلاکت نجات می دهند.
علت و جهت مسمومیت:
ضمن تحقیق معلوم میشود که علت بقرار زیر بوده: عیال حسین صاحبخانه آبگوشتی را برای شب تهیه کرده، ضمنا زن مزبور خواهری داشته که بسفر رفته بوده است. بقول کرمانیها اتنگونی داشته (کیسه دارو و دوا). این زن آن کیسه را بازجویی میکرده چهار دانه نانوره در آن دیده. بگمانش بادنجان خشک است برداشته جزء آبگوشت مینماید. بیچاره زن از یک عمل ناسنجیده زحمت جان خود و جمعی را فراهم میآورد. عده مسمومین شش نفر بودهاند که حسین از همه بیشتر خورده بود.
رادیو ایران ۶۶ ساله شد
شب تولد عشق
این گزارش عکس ندارد، درست مثل خود رادیو که تصویر ندارد. بهانه نوشتن، گذر صدای ایرانی از مرز ۶۶ سالگی و جشنی است که به همین مناسبت در شب تولد رادیو در رادیو تهران برپا شده بود. در شب نیمهابری سوم اردیبهشت، جایی که نسیم ملایمی میوزید و درخت توتی شاخههای انبوهش را همچون چتری برافراشته بود، آدمهایی از گذشتههای دور و نزدیک رادیو جمع شده بودند تا در یک مهمانیِ خودمانی گل بگویند و بشنوند. برنامه «رنگینکمان هنر» که به همت محمد مهاجر و جمعی از همکاران او از رادیو تهران پخش میشود، آن روز برنامه ویژه خود را در حیاط دلباز ساختمان رادیو در میدان ارک تدارک دیده بود تا از ساعت ۱۹ تا ۲۳ به جشن سالگرد تأسیس رادیو بپردازد، رادیویی که در ساعت شش بعدازظهر ۴ اردیبهشت ۱۳۱۹ با حضور ولیعهد (محمدرضا پهلوی) و نطق تبریک نخستوزیر وقت (احمد متین دفتری) افتتاح شده بود.
***
نیم ساعت مانده به آغاز برنامه، از شلوغی خیابان ۱۵ خرداد راهم را به سمت میدان بزرگ پر از فواره کج میکنم و در میانههای ضلع غربی آن، وارد ساختمانی میشوم که عنوان «شبکه رادیویی تهران» در کاشیهای رنگی بر دیوار آن خودنمایی میکند. بعد از گذر از مسیری کوتاه، به حیاط کوچکی میرسم که باغچهای تماشایی دارد و در برابر آن چهار ردیف صندلی مهمانها را نیمدایره چیدهاند در برابر سه میز و صندلی که با میکروفنهایشان قرار است جایگاه گویندگان و مهمانان برنامه باشند. واحد سیار IRIB اندکی دورتر ایستاده و دو باند در طرفین صحنه برای پخش صدا گذاشته شده. دو میز هم برای تجهیزات صدابرداری و پخش نوارهای ریل پیشبینی شده است. صدای شاد و شلوغ گنجشکهای مأوا گرفته بر شاخه درختان، در این دم غروبی با صدای ترافیک خیابانی که کمی دورتر پشت دیواری کوتاه در جریان است، در هم آمیخته و در ترکیب با موسیقی شادی که از باندها در حال پخش است، ترکیبی یگانه ساخته است. از میان چهرههای آشنا بهزاد فراهانی را میبینم، و کمی بعد امینالله رشیدی و همسرش را که از راه میرسند. اما امروز بیشتر از همه روز صداهای آشنا است... در آخرین ردیف صندلیها خانم توران مهرزاد تنها نشسته و در پاسخ به خبرنگاری که او را به گفتوگویی کوتاه میخواند، میگوید که تازه از بیمارستان آمده و به درد ریهاش اشاره میکند؛ گرچه سرانجام با مهربانی پرسشهای او را جواب میدهد. من اما ترجیح میدهم به جای پرسیدن هر سؤالی، تنها نظارهگر رویدادی باشم که در برابر چشمانم در حال شکلگیری است، گویی که یک شنونده رادیو با روشی جادویی راه به درون این جعبه برده باشد. هوا تاریکتر شده و گنجشکها هم گویی دیگر به خواب رفتهاند. ساعت ۱۹:۱۳ تیتراژ آهنگین «رادیو تهران، صدای پایتخت» از باندها پخش میشود و دستاندرکاران برنامه به هم علامت میدهند که داریم میرویم روی آنتن. موسیقی و تیتراژ برنامه رنگین کمان هنر که به انتها میرسد، مهین نصری (یکی از دو گوینده برنامه) از پشت میکروفن میخواند: «این عشق ماندنی/ این شور بودنی/ این لحظههای با تو نشستن سرودنی است...» بعد از این شروع دلنشین، او و همکارش صدرالدین شجره به مهمانان و شنوندگان سلام میکنند و با تبریک شب میلاد رادیو، برنامه ادامه پیدا میکند. باد دلپذیری وزیدن گرفته و برگهای درخت توتی که گویندهها زیرش نشستهاند، آرام تکان میخورد. آنها یک به یک نام مهمانان عالیقدری را که هماکنون در آنجا حضور دارند، میبرند: حسین توصیفیان، مهدی علیمحمدی، فریدون اسماعیلی، ژاله علو، خسرو فرخزادی و بیوک میرزایی علاوه بر کسانی که پیش از این نامشان ذکر شد، به جشن تولد رادیو آمدهاند. اما بزرگان دیگری هم در راه هستند که بعداً میرسند: دکتر شاهین فرهت موسیقیدان و استادان تار و عود، فریدون حافظی و منصور نریمان. خانم شمسی فضلاللهی هم هست با آن صدای نرم و مهربانش. و همه اینها هنرمندانیاند که خود را عضوی از «خانواده» رادیو میدانند و خوشحالند که امشب فرصتی برای دیدار هم یافتهاند. خانواده که میگویند از سر تعارف نیست و باید بود و دید که چگونه به هم محبت دارند و حتی همدیگر را بدون القاب رسمی آقا یا خانم و به نام کوچک صدا میزنند.
مهدی علیمحمدی وقتی پشت میکروفن میرود، یادی از دوست درگذشتهاش هوشنگ مستوفی میکند و دیگرانی از نسل خودش که حالا نیستند. میگوید اینها نبودنشان من را آزار میدهد... پیرمرد بغض میکند و توصیفیان گفته او را ادامه میدهد که بیایید قبل از اینکه به نبودن هم عادت کنیم، کنار هم بودن را تجربه کنیم. یک تکنوازی زیبای تار که در پی این صحبتها روی آنتن میرود، شاید مرهمی باشد بر این خاطرات. نوبت به صحبت هر یک از مهمانان که میرسد، تصویر آدمهایی که روزگاری تنها صدا بودهاند جان میگیرد. نواری پخش میشود از یک نمایش قدیمی، بحثی است بین یک مادر و پسر بر سر ازدواج. بهزاد فراهانی از خنده ریسه رفته، توی گوش ژاله علو چیزی میگوید و هر دو میخندند... بالاخره میفهمیم که پسر قصه خسرو فرخزادی بوده و مادر مرحوم مهین دیهیم. فرخزادی بهتزده نشسته، گویی صدای خودش را از پس غبار سالیان نشناخته است. بهزاد فراهانی در حال راه رفتن، پشت یکی از میکروفنها میگوید: «خسرو پا به سن گذاشته، خجالتی شده!» و خسرو فرخزادی در نهایت شرحی میدهد از ۴۰ سال کار در رادیو. حالا نوبت توران مهرزاد است تا درباره دیهیم صحبت کند: «ما با هم در تئاتر آشنا شدیم. او یک هنرمند واقعی بود، یک هنرمند خوب...» علو هم ادامه میدهد: «خانم دیهیم فوقالعاده در کارش دقیق بود. عاشق هنر بود و هر کاری را که میپذیرفت در نهایت صمیمت، دقت و توان انجام میداد.» او درباره تیپهای طنز دیهیم در برنامه صبح جمعه با شما هم صحبت میکند و در آخر میگوید: «خدا رحمتش کند. جایش خالی است و انشاءالله یادش همیشه با ما باشد...» مسئولان تدارکات سینی چای در دست در میان مهمانان میگردند. کمی بعد، کیک تولد رادیو را هم میآورند. شجره با خنده آن را برای شنوندگان توصیف میکند: «کیکی به شکل یک رادیوی قدیمی!» او در تکمیل صحبت مهمانها که اغلب از هنرمندان درگذشته نام برده بودند، میگوید: «امشب شب یاد درگذشتهها هم هست...» حالا دو تا ۶ انگلیسی به رنگ سفید و قرمز در کنار هم روی کیک نشستهاند. ساعت ۲۰:۲۰ دقیقه است. ناگهان صدای نقاره فضا را پر میکند. خواننده مرد با لهجهای محلی میخواند: «میون دخترا/ شاخه نباتی/ مریمبانو مریم...» و بعد صدای زنی میگوید: «مریمبانو، نوشته بهزاد فراهانی». حالا نوبت فراهانی است، همان که کارهای منحصربهفرد و گفتارهای طنز و نغزش در این شب بسیار روحیهبخش بوده است. میگوید (البته با خنده): «این آقای مهاجر هم انگار بدش نمیآد اشک ماها رو دونه به دونه درآره...» در طرفین کیک، شاخههای رز سفید پیچیده در زرورق گذاشته شده است. و بعد صدای فریدون اسماعیلی است که سکوت را میشکند: «در ۱۵ سال اخیر صدایم در هیچ مجموعهای شنیده نشده است.» امشب اما او سنگ تمام میگذارد و علاوه بر آواز، شرحی شعرگونه از زندگی خودش را با تقلید صدای نقشهای متفاوتی که طی سالیان داشته، اجرا میکند. ساعت ۲۰:۳۹ شمعهای روی کیک روشن میشود و بعد امینالله رشیدی که اتفاقاً امشب شب تولد او هم هست، آنها را فوت میکند. همه دست میزنند. گویی آدم به جشن تولد یک دوست آمده آنقدر که همه چیز خودمانی و بیتکلف است. بهزاد فراهانی پشت میکروفن است. از «عاشقانگی» کار رادیویی در نسل خودش صحبت میکند و آن طراوت عاشقانهای که وجود داشت. عشقی که در لابهلای کلمات دیگر بزرگان حاضر در این جشن هم میتوان شنید و حساش کرد بس که عمیق است. ۲۰:۵۰ شده و قطعات کوچک کیک همراه با آبمیوه بین مهمانها توزیع میشود. کمی بعد، زمان اخبار ۲۱ است و فرصتی برای تنفس. بازار گفتوگوهای خودمانی در این میانه گرم است. ساندویچهای کالباس همراه با نوشابه هم در همین حین توزیع میشوند تا باز بیشتر باور کنیم که به جشن تولد دوستی صمیمی آمدهایم. صحبتهای بعد از اخبار بیشتر حولوحوش موسیقی است، چرا که استادان موسیقی هم به جمع اضافه شدهاند. و البته باز در بین صحبتها حرف است از عشق به هنر. امشب گویا همه چیز حول عشق میگردد. مثل شعری که ژاله علو سروده و با آن صدای خاطرهانگیز میخواند: «عشق ما را تا دل خورشید برد/ بر فراز قله امید برد/ چون صدف پر کرد ما را از گهر/ پس دل ما را چو مروارید برد...». یا مثل جملهای که رضا عمرانی (یکی از همکارانِ بهنسبت جوان برنامه) میگوید: «به هر طرف که نگاه میکنم در این جمع، جز عشق چیزی نمیبینم.»
***
ساعت ۲۲:۵۷ زمان خداحافظی آخر است و بعد از آن ترانه همیشه خاطرهانگیز «ای ایران». مهمانها بلند شدهاند برای رفتن. بازار عکس دستهجمعی اما حسابی گرم است. در همین میانه، هدایایی هم به بزرگان قدیمی رادیو داده میشود. دل کندن سخت مینماید، اما گریزی از رفتن نیست... اینجا در میدان ارک، شرشر فوارهها و تصویر یک حیاط دلانگیز با شاخه رز سفیدی که در دست دارم، حالا در کنار همه آن صداهای خاطرهانگیز نشسته است. در آسمان نیمهابری این شب دلپذیر اردیبهشتی ستارهها تکوتوک میدرخشند.
Pooria Azimi نوشته است:من با «جبههگیری در خبر مردود است» موافق نیستم
در خبررسانی درست نیست بگوییم فلانیِ بیچاره؛ بلکه باید با توصیف مستند فضا و نقلقول آوردن از افراد، بیچارگی او را به مخاطب نشان بدهیم. البته در تحلیل، قضیه فرق میکند. و رسانههای حرفهای هم هنرشان این است که طرفداری خود را «رو» مطرح نکنند؛ بلکه پازلهای خبر را طوری بچینند که همان مقصودی که میخواهند را مخاطب دریافت کند.
کاربران حاضر در این انجمن: بدون کاربران آنلاین و 2 مهمان