در زمانهای دور، در موردش یک مقالهای در صفحهٔ اول ایرماگ به قلم علی رستگار وجود داشت که خیلی خواندنی بود،اما الآن دیگه پیدانمیشه
محمد هادی صباغ hadi@deegaran.com
مرگ چنین خواجه نه امریست خُرد
در رثا و بزرگداشت جف راسکین، پدر واقعی مکینتاش
جف راسکین در میان حلقه تنگ نزدیکانش جان سپرد.
«راسکین دیگر کیست؟»، از پُرسنده چنین سوالی نباید خُرده گرفت. چون به نظر میرسد که روزگار ما، روزگار امثال راسکین نیست. اعتراف به این باور سخت است، اما به نظر میرسد که زمانه ما نه راسکینپرور است و نه راسکیننواز. اما چه صفاتی در او جمع شده بود که چنین میگویم؟
جف متعلق به نسلی از کارشناسان رایانه بود که تخصص خشک و خالی نیمبند در این علم به تنهایی برایشان منزلتی نداشت؛ آنها برای اندیشیدن به رایانه، بسیاری از سرزمینها را سیاحت و مرز میان اقالیم به ظاهر نامرتبط را حذف کرده بودند. خواننده فرهیخته زندگینامه راسکین هنگام روبهرو شدن با عناوینی چون ریاضیدان، تکنواز ارکستر، آهنگساز، استاد دانشگاه، دوچرخهسوار حرفهای، طراح هواپیمای مدل و متخصص ارشد تعامل انسان و رایانه حیران نمیشود. زیرا میداند که آفریننده رایانه اپل «مکینتاش» الزاما باید در اقلیمی چنین گسترده، و حتی شاید گستردهتر، میزیسته. حاشا که یک کُدنویس یک لاقبا، یا یک مهندس سختافزار نزار، جسارت اندیشیدن به ایده جاهطلبانهای چون طراحی و ساخت «رایانهای برای عموم مردم» را داشته باشد. شاید تاثیر همین مهارتها و دانشهای گوناگون برهم بود که این عاشق بیقرار «سادگی در کاربری» را عاقبت به معرکه نظریهپردازی و طراحی «محیط کاربری انسانمحور» پرتاب کرد.
اما مکینتاش پروژه با عاقبتی برای جف نبود: هنگامی که تحمل جوانسری و گستاخی استیو جابز دشوار شد، عطای مکینتاش را به لقایش بخشید و شرکت اپل را رها کرد، آن هم دو سال پیش از آن که این محصول به بازار بیاید (1982). اما به نظر بسیاری از ناظران مکینتاش مسلما به همت اندیشههای فاخر جف ساخته شد؛ و دو دهه است که ساخت فرزندان آن همچنان ادامه دارد. رها کردن اپل باعث نشد که جف اهدافش را رها کند، در طی سالها مشاور بلندپایه شرکتهایی چون اچاپی و آیبیام بود، حتی برای کانن آمریکا (US Canon) رایانهای به نام Cat طراحی کرد که با وجود عدم توفیق اقتصادی رابطی سخت نو آور داشت.
بنابر این کسانی که مک را «رایانهای بیدردسر با کاربری آسان» میخوانند نباید نقش پررنگ راسکین را در توسعه آن نادیده بگیرند. مایکروسافت ده سال کوشید تا رونوشت بدخطی از رابط مکینتاش را بسازد. و عاقبت زمانی موفق شد که هنگام تجدید نظر اساسی در رابط مک رسیده بود، با این گام مایکروسافت برای بار چندم توانست ضربت کارسازی به دنیای رایانههای شخصی بزند: رابط کاربری پس از آن پیشرفت حقیقی به خود ندید.
راسکین تا آخر عمر به جد معتقد بود دیگر زمان GUI (رابط گرافیکی کاربر) به سر رسیده و باید طرحی نو درانداخت. در یکی از مصاحبههای اخیرش در پاسخ سوال «به نظر شما اپل باید چه کند؟» با لحن دوپهلویی گفت: «دوباره مرا استخدام کنند». در سال 2000میلادی نظراتش را در کتابی تحت عنوان «رابط مهربان» منتشر کرد که ثمره سالها اندیشهسوزی در این باب بود. در کنار نگارش، سخنرانی و مصاحبه در بیان اندیشههای پیشگاماش، پروژه THE (The Humane Interface) را برای پیادهسازی نظریاتش آغازید. در ابتدای سال جاری میلادی اعلام کرد که شرکتی دو میلیون دلار بودجه در اختیار او و گروهش گذاشته تا این پروژه را هجده ماهه به نتیجه رسانند، هنگام عقد این قرارداد حتما تصور نمیکرد که کمتر از دو ماه بعد سرطان این پروژه مهم ، که اکنون ARCHI نام دارد، را بیپدر کند.
برای مطالعه بیشتر:
http://www.raskincenter.org/index2.html
http://jef.raskincenter.org/home/index2.html
کاربران حاضر در این انجمن: بدون کاربران آنلاین و 54 مهمان