هرچند شما در پیام قبلا به زبان صریح اعلام کردید که روش استدلال استنتاجی را به عنوان روش علمی قبول دارید (و حتی شاید بتوان این برداشت را کرد که آن را بستر و زمینه غیر قابل انکار هر روش علمی دیگر میدانید). این پیامتان پر از نشانه است که سعی در انکار آن دارید. اگر اینطور باشد که دیگر ادامه بحث بی نتیجه است و بهتر است وقتمان را بیش از این تلف نکنیم.
اما من فعلا فرض را روی این میگذارم که اینطور نیست و پاسخ شما را میدهم:
AmirT نوشته است:[نمایش]نوشتن عدد زیر رادیکال مثل نوشتن کلمه خدا روی کاغذ، تفاوت عقلی برای ما ایجاد نمیکنه و در احتمال بودنش هم تغییری ایجاد نمیکه. شما داری مثال من رو به استدلال تمثیلی تبدیل میکنی. در صورتی که تمثیل بین این دو خطاست. ریاضی چارچوب و روشهای خودش رو داره، این عدد i هنوز باید در چارچوبی که از قبل وجود داره پاسخ بده و درجا هم میده.
عدد i حداقل در یک مورد در چارچوبهای قبلی ریاضی نمیگنجد: اینکه مجذورش مثبت نمیشود. و اتفاقا همین موضوع باعث میشود که جدید باشد، اگر همه چیزش مثل قبلیها بود که نمیشد بگوییم چیز جدیدی است.
AmirT نوشته است:[نمایش] اما موجود مورد پیشنهاد شما در هیچ چارچوبی نمیره. مثل اینه که یک کاغذ سفید رو به من نشون بدی و بگی عددی که من اینجا فرض کردم رو حتی نمیشه نوشت! اما صبر کن بهت نشون بدم چطور به صورت نامرئی همه معادلات را حل میکند.
اتفاقا این قیاس شما هم مع الفارغ است، عدد ذاتش پارامتریک است و باید به طریقی قابل نشان دادن باشد
AmirT نوشته است:[نمایش]درست است که من به این قائلم که عقل ما محدود است و خیلی مفاهیمی که کشف کردهایم را نمیتواند تصور کند. ولی این به آن معنا نیست که حالا هرچیزی که تصورش غیر ممکن بود نقطه شروع خوبی برای استدلال است. آن مفاهیم غیر عقلی علمی حداقل یک پشتوانه ریاضیاتی دارند. و با چیدن مفاهیم عقلی روی هم بهشان رسیدیم.
از شما نخواستم که وجود چنین چیزی را درک کنید. و قرار نیست وجود آن را نقطه شروع استدلالم قرار بدهم (اتفاقا تقریبا در هر پیام این را تکرار کرده ام که اگر اینطور باشد، فرض را بر این گذاشتهام که هست و اگر بدانم باشد که دیگر استدلال برای وجود آن معنا ندارد). چیزی که تا به حال از شما خواستمام این است که بپذیرید، برای هر «است»ی یک «نیست» هم وجود دارد. یعنی اگر یک چیزی پارامتریک است، شاید (صرفا شاید، و نه بیشتر)، چیز دیگری وجود دارد که پارامتریک نیست. و اگر توانستم نشان بدهم این چیز وجود دارد، اسم آن را خدا میگذارم.
حالا از این درخواستم هم کوتاه میآیم چون تعریف صرفا برای این بود که شما بدانید من دنبال چه هستم و در طول استدلال نیازی به استفاده از آن ندارم. چون قرار است از برهان خلف استفاده کنم، یعنی فرض میکنم که همه موجودات پارامتریک هستند و انقدر پیش میروم تا به جایی برسم که عقل حکم کند جز وجود موجود غیرپارامتریک، هیچ جوابی برای مساله وجود ندارد.
AmirT نوشته است:[نمایش]خب اشکال کار همین است که در قرن ۲۱ام با این همه علم و مشاهده شما هنوز میخواهی یک چیز عجیب و غریب را با درک ذهنی صرف جلو ببری.
متاسفانه شنیدن این این حرف یک فرد تحصیل کرده حتی یک بچه را هم به خنده وا میدارد. چون قرن ۲۱ است، مغز کارکرد اصلی خود را از دست داده؟ یا چون مساله پیچیدهاست، حتما باید با مدلهای تجربی ساده و قابل درکش کرد!؟ و روش ذهنی(حتی اگر مطمئن باشیم که همه پیشفرضهایش درست است)، جواب غلط میدهد!!!
اتفاقا برعکس، هر مسالهای هر قدر هم پیچیده و به قول شما عجیب و غریب باشد، باید بتواند با درک ذهنی قابل تحلیل باشد، و اگر در این زمینه دچار مشکل هستیم، ایراد از ذهن ما است که ضعیف است و توان درک آنها را ندارد.
AmirT نوشته است:[نمایش]مشکل این است که همین پیشرفتهای علمی به ما ثابت کردند که عقل ما معیار خوبی برای بدست آوردن این احتمالات نیست. مثلا در کوانتوم دو ذره از "هیچ" به وجود میآیند و سپس به هیچ برمیگردند. این چیزی است که از نظر عقل ما غیرقابل قبول است
اتفاقا اینکه یک چیزی نباشد و بعد باشد و بعد دوباره نباشد، با عقل من کاملا محتمل و قابل تصور است، و از قضا اگر جلوتر برویم، با استدلال استنتاجی صرف (یا حداکثر با یک مشاهده)، اثبات خواهم کرد که این اتفاق هر لحظه در حال رخ دادن است و اگر اینطور نباشد، جهان از حرکت باز میایستد.
AmirT نوشته است:[نمایش]و در آن سیستم تعریف احتمال شما، این اتفاق و ذرههای درگیر در آن، احتمال صفر دارند و جزو ناموجودات خواهند بود. اما خب، واقعیت دارند. باید بگذاریمشان در دسته چهارم فکر کنم: چیزهایی که احتمال وجود داشتنشان نیست، اما وجود دارند.
این بخش از کلام شما جمع نقیضین است: طبق تعریف احتمال، احتمال ۱ یعنی یک حتما چیز وجود دارد و احتمال ۰ یعنی آن چیز حتما وجود ندارد. چطور ممکن است چیزی که حتما وجود ندارد، وجود داشته باشد؟
AmirT نوشته است:[نمایش]چیزی که من گفتم زیربنای این حرف شماست. اگر بخواهی به یکی عدد ۱ را نسبت بدهی باید اول از دیگری تشخیصش بدهی که لازمه این وجود پارامتر تمیز دهنده است.
حرف من این بود که همین که بخواهی تصور نسبت دادن یک را به آن بکنی، آن را از غیرپارامتریک بودن خارج کردهای و دیگر لازم نیست استدلالت را ادامه بدهی.
به هر حال در این مورد هر دو به نظر هم عقیدهایم و یک حرف را به دو بیان مختلف میگوییم.
AmirT نوشته است:[نمایش]دقیقا این "موجود غیرپارامتریک" به نظر من جمع نقیضین است. چیزی که وجود دارد، اما هیچ ویژگی مشترکی با موجوداتی که میبینیم یا میتوانیم تصور کنیم، ندارد!
تنها نقیضی که در اینجا میبینم، در حرف شما است که پیشتر گفته بودید اگر بخواهیم یک چیز جدید معرفی کنیم، باید دنبال فرقش با بقیه چیزها باشیم و الان دارید میگویید «چرا شبیه بقیه نیست!؟»
نه در تعریف من و نه در هیچ تعریف دیگری که از «وجود» شنیدهام نیامده که هر چیزی که وجود دارد، حتما باید شباهتی با بقیه چیزها داشته باشد. اتفاقا باید حداقل یک تفاوت داشته باشد! و من آن یک تفاوت را در دو پیام آخرم شرح دادم.