AliGhz نوشته است:واقعا متوجه نمیشوم که کجای حرفم تناقض دارد؟ اینکه میگویم خدای غیر پارامتریک نمیتواند اجزای پارامتریک داشته باشد؟ یا اینکه میگویم خدا پارامتری ندارد که بخواهد محدود یا نامحدود باشد.
خب این موجود غیرپارامتریک، چگونه با جهان هستی تعامل میکند؟
اگر جهان هستی جزوی از هستیِ او نباشد، یا باید پارامتریک باشد (تا سیگنال بفرستد و سیگنال دریافت کند مثلا)؛ یا عملاً ناموجود است.
چون از قرآن جواب آوردی، من هم همین کار را میکنم:
كَذَلِكِ اللَّهُ يَخْلُقُ مَا يَشَاءُ إِذَا قَضَى أَمْرًا فَإِنَّمَا يَقُولُ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ (بخشی از سوره آل عمران، آیه ۴۷)
کار خدا اینگونه است که وقتی به چیزی اراده میکند، میگوید باشد و میشود. (البته بدیهی است که این اراده کردن و گفتن با مال ما فرق دارد، چون خدا مغز و سیستم عصبی و دهان و زبان ندارد).
AliGhz نوشته است:امیر ث عزیز، در خصوص اینکه در یکی از پستها نوشتم او از رگ گردن به ما نزدیکتر است، و مدل من از خدا این را بهتر از خدای شما توجیه میکند، شما کل این تمثیل را بهنوعی شاعرانه تلقی کردید.
ولی «وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ» آیه ۱۶ از سوره ق در قرآن است. مدل خدای غیرپارامتریک شما چگونه میتواند این نص صریح قرآن را قابل فهم کند؟
اگر این آیه را کامل بخوانید، واضح است که منظور از این قربت، مکانی نیست بلکه تعبیری از آن است که خداوند از اعمال و افکار انسان آگاه است (همانطور که وقتی میگوییم فلان سخن را یکی از نزدیکان آقای X گفته، منظورمان این نیست که آن فرد به آقای X چسبیدهاست، بلکه میخواهیم بگوییم فردی که این حرف را زده آقای X را به خوبی میشناسد):
وَلَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ وَنَعْلَمُ مَا تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ ۖ وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ
ما آدمى را آفريدهايم و از وسوسههاى نفس او آگاه هستيم، زيرا از رگ گردنش به او نزديكتريم.
پ.ن: برای اینکه نگویی چرا مرا به ناقص آورد آیه متهم میکنی و خودت آیه ناقص میآوری، این هم متن کامل آیهای که آوردم:
قَالَتْ رَبِّ أَنَّى يَكُونُ لِي وَلَدٌ وَلَمْ يَمْسَسْنِي بَشَرٌ قَالَ كَذَلِكِ اللَّهُ يَخْلُقُ مَا يَشَاءُ إِذَا قَضَى أَمْرًا فَإِنَّمَا يَقُولُ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ