زمانی که من آیپد ۲ را در همان اوایل معرفیاش خریدم، یک هدف اصلیام از این خرید، تجربۀ کتاب و مجلهخوانی روی این دستگاه بود. از کتابهای الکترونیک خوشم نمیآمد تا زمانی که جملۀ کوتاهی از «پائولو کوئلیو» (نویسندۀ برزیلی) خواندم ــ یادم نیست در کدامیک از شبکههای اجتماعیِ وب بود، توئیتر احتمالا ــ که از خواندن روی کیندل (کتابخوانِ آمازون) تعریف کرده بود. از آن موقع، دلم میخواست کتابخوانی روی این وسیله را امتحان و تجربه کنم. اما کیندل را نشد و (فعلا نشده) که مستقیم دستم بگیرم و تجربهاش کنم.
اما نخستین واکنشم به خواندن روی اپ iBooks در آیپد، دلزدگی بود. مخصوصا که نمایشگر آیپد ۲ رتینا نبود. همۀ کتابهای الکترونیک شکلِ هم بودند و این تنوعی که کتابهای چاپی از لحاظ قطع و نوع جلد و جنس کاغذ و گوناگونی فونتها و... دارند، در کتابهای الکترونیک نبود. کمی بعدتر، آیفون ۴ خریدم و نمایشگر رتینای آن و اینکه تقریبا همه جا (مخصوصا مترو و تاکسی) همراهم بود، باعث شد به کتابهای الکترونیک روی آن بیشتر دل بدهم. کتاب کاغذی، جا میخواهد و همه جا بردنش راحت نیست، برای کسانی که در ایران هستند خرید کتابهای کاغذیِ چاپشده در خارج دشوار و گران است، و کتابهای چاپی فارسی هم آن موقع در سالهای عسرت به سر میبردند. این بود که بیشترِ کتابخوانی من روی آیفون انجام میگرفت.
مخصوصا، کتاب حجیم 1Q84 (رمان هاروکی موراکامی، نویسندۀ ژاپنی) را روی آیفون تمام کردم و نیز کتاب زندگینامۀ استیو جابز به قلم والتز آیزاکسن را. کتابهای بیشتری هم از آیبوکز خریدم که خیلیهایشان نیمهخوانده رها شدهاند.
یک ایراد بزرگ آیبوکز این است که تنظیم اندازۀ فونت برای یک کتاب، آن را برای بقیۀ کتابها به هم میریزد. یعنی مثلا فونت کتابی که می خواهید بخوانید ریز است، آن را دو سایز بزرگ میکنید؛ ناگاه فونت کتابی دیگر قدِ غول میشود! فاصله خطوط هم دست شما نیست و در برخی کتابها بهاندازه و در برخی دیگر زیادی نزدیک است؛ طوری که قرار دادن صفحه کتاب در برابر چشم، چشم را میآزارد. ایراد دیگر این کتابها، عکسها یا جدول و نمودارهایی است که در آنها گنجانده شده، و عموما با کیفیتِ پایین است و شما خطوط را بهاصطلاح «رِنجه» یا شظرنجی میبینید. یعنی پولِ بهنسبت زیادی بابت یک کتاب میدهید در حالی که متنی زمخت و عکسهایی بد تحویل میگیرید.
در خصوص مجلات هم، اپهای مختلف را امتحان کردم. از اپهای اختصاصیِ مجلاتِ مختلف (مثل نشنال جئوگرافیک، نیویورکر، پایپولار ساینس، اکونومیست، تایم، نیوزویک، پاپیولار فتوگرافی، وایرد، امریکن فتو و...) گرفته تا اپ Zinio که بسیاری از مجلات را در قالب شبهِ PDF عرضه میکند. خیلی سعی کردم از مجلات الکترونیک خوشم بیاید و از خواندنشان روی آیپد یا آیفون ذوق کنم، ولی آخرش به این نتیجه رسیدم که مجلۀ کاغذی برای من یک چیز دیگر است. مجلۀ الکترونیک نهایتا میتواند یک مکمّلِ خوب در کنار نسخۀ کاغذی باشد. (مثل شمارهای از نشنال جئوگرافیک که میشد عکس شیرسانان را دید و صدایشان را نیز شنید.)
از کتابهای PDF هم نگویم که خواندنشان روی کامپوتر عذاب الیم، روی آیفون ناممکن، و روی آیپد کاملا کسالتبار است. کتاب و مجلات کاغذی افزون بر محتوا، فرمی دارند که آنها را متنوع و از هم متمایز میکند، میتوان بافت کاغذ را لمس کرد، مجله را لوله کرد، جملهای کنار پاراگرافی نوشت، بخشی را هایلایت کرد، همین طوری ورق زد و به صفحهای اتفاقی رسید، و مخصوصا نوشتهها و هایلایتهای روی کتاب را خیلی راحتتر بعدا میتوان مرور کرد.
من سعی میکنم آدم مدرنی باشم. منافع مدرنیته را هم انکار نمیکنم. اگر روزی هم کتابی بنویسم، آن را روی همۀ پلتفرمهای موجود منتشر میکنم. ولی الان در سال ۱۳۹۳ خورشیدی/۲۰۱۵ میلای و در سن ۳۷ سالگی، پس از سه سال سر و کله زدن با بخشی از دنیای کتابها و مجلات الکترونیک، به این نتیجه رسیدهام که میخواهم بیشترِ کتابخوانی و مجلهخوانیام روی فرمت چاپیِ کاغذی باشد. اوایل امسال بود که میخواستم کتاب 7 Habits of Highly Effective People را بخرم. قبلا هم جستوجو کرده بودم و این کتاب روی فروشگاه آیبوکز موجود نبود. در نهایت، تصمیم گرفتم نسخۀ چاپی کتاب را سفارش بدهم که از دوستی که در کانادا بود خواهش کردم این کتاب را به همراه کتابی دیگر برایم بخرد.
چند ماه بعد، پس از سالها به یکی از فروشگاههای شهر کتاب رفتم که قبلا زیاد به آنجا سر میزدم. تصمیم داشتم برای تولد دوستی، کتاب بخرم. کتاب «پنج اقلیم حضور: بحثی دربارۀ شاعرانگی ایرانیان» را آنجا در بخش کتابهای تازهانتشاریافته دیدم و نام کتاب و طرح جلدش و نام نویسندهاش «داریوش شایگان» تردیدی برای خرید آن برایم باقی نگذاشت. کتاب، گالینگورِ کاوردار بود و روی کاغذ مرغوب و با چاپی بسیار خوب عرضه شده بود. ورق زدن این کتاب و دست کشیدن بر صفحاتش و لذت بردن از خواندن آن ــ که مدام نوتیفیکشنهای مزاحم هم آن بالا نمیآمدند! ــ باعث شد دوباره دریابم خواندن کتابِ چاپی کاغذی چه لذتی دارد که کتابخوانیِ الکترونیک ندارد. از آن روز، کتابهای چاپی بیشتری خریدهام. تنها مشکل کتاب کاغذی جایی است که باید به آن اختصاص داد... (اتاق کار رویایی من، فضایی است بزرگ که یک ضلع آن پنجرههای قدی رو به آفتاب دارد و سه طرف دیگرش تماما کتابخانه است. دو میز در میانههای اتاق قرار دارد: یکی عاری از هر گونۀ جلوۀ دیجیتال، با قلم و کاغذ و کتاب، و دیگری که یک آیمک روی آن است. یک میز و مبلهای راحتیِ همراه آن هم در میانههای دیگر اتاق است برای راحت آرمیدن و از کتاب خواندن لذت بردن.)