Ilia نوشته است:...در آن زمانها از این قبیل بازیها زیاد در میآوردند. یعنی مثلا متنی را بنویسند که فلان حرف را نداشته باشد و غیره. وقتی تلویزیون نباشد و شطرنج و غیره هم حرام باشد، نقاشی هم نتوانی بکشی، مجسمه هم نتوانی درست کنی، آهنگ هم نتوانی بزنی، باید یکجوری سرت را گرم کنی. بیخود نیست که ما اینهمه شاعر و خطاط داشتهایم. ؛-)
بله واقعا! دوست عکاس مشهوری همین امروز در فیسبوکش نوشته بود اگر فقط بتوانم سه روز از اینجا دل بکنم، ادیت این ویدیو تمام میشود! آن روزهای اولی هم که فیسبوک در ایران داشت پا میگرفت، یکی نوشته بود اگر زمان داوینچی فیسبوک بود، او هرگز وقت نمیکرد شاهکارهایش را خلق کند!
واقعا اگر پیگیری خبرهای بیبیسی فارسی و برنامهها و مستندهایش و فارسی وان و بفرمائید شام و قهوه تلخ و فیسبوک و توئیتر و این لینک و آن لینک و یک عالمه مجله و کلی کتاب خریدهشدۀ خواندهنشده و... بگذارند، شاید بشود به تولید محتوایی حداقل در حد یک پست کوچولوی وبلاگی رسید!
یک بدی دنیای امروز این است که تا وقتی در متن این رسانهها هستی، احساس میکنی اگر لحظهای بیخبر بمانی کلی چیز از دست میدهی. اما وقتی آدم برای چند روزی مخصوصا دور از اینترنت باشد و کار واجب و خاصی هم با آن نداشته باشد و به زندگی واقعی مشغول باشد، میفهمد خبر خاصی هم نیست. در یک مقاله از یک متفکر خارجی که ترجمهاش در یکی از شمارههای مجله "مهرنامه" چاپ شده بود، این وضعیت (اشباع خبری-اشباع اطلاعات) در مقابل وضعیت قدیمی (که تعداد مجلهها و کتابها و رسانههای دیگر و نوع دسترسی به آنها خیلی محدود بود)، به "ازدواج" در برابر "عاشق و معشوقی" تشبیه شده بود. عاشق و معشوقی که دور از هم هستند و دیدار دیر به دیر میسر است و کوتاه و محدود، حظی بسیار بیشتر میبرند از همان دو در حالتی که دیگر با هم ازدواج کردهاند. اما ازدواج اگر ازدواج درست و خوبی بوده باشد، آن رابطه عاشقانه بهشکل تکاملیافتهتری ظاهر میشود و اگرچه همیشه و در هر لحظه نمیتواند مثل آن دیدارهای کوتاه باشد، اما وقتی به آن نیاز داری هست. رابطۀ ما با دنیای اطلاعات امروز هم تقریبا به همین نوع است؛ شاید گاهی آنقدر از اطلاعات سرریز شویم که مغزمان منفجر شود و همه اطلاعات هم به درد خور نیستند؛ اما وقتی که به آن نیاز داری، معمولا فقط چند کلیک آنورتر است. (مقاله یادشده نقل به مضمون بود و براساس آنچه در ذهنم مانده بود.)